- سیاه دست
- بخیل لئیم، رذل فرومایه، شوم نامبارک
معنی سیاه دست - جستجوی لغت در جدول جو
- سیاه دست
- بخیل، ممسک، خسیس، فرومایه
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نامیمون، نامبارک، بدیمن، بدشگون، نحس، نافرّخ، شمال، شنار، سبز پا، مشوم، میشوم، بداغر، مرخشه، سبز قدم، مشئوم، تخجّم، منحوس، خشک پی، پاسبز، بدقدم
- سیاه دست ((دَ))
- بخیل، خسیس، پست، فرومایه، شوم، نامبارک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مست مست مست طافح
کسی که بر اثر نوشیدن نوشابۀ الکی از حالت طبیعی خارج شده باشد، بد مست، بسیار مست
بخیل لئیم، رذل فرومایه، شوم نامبارک
حرفه ای، متبحر، مسلط، حاذق، ماهر
آنکه اعمال بد ازو سرزند، دنیا عالم
ماهر، زبردست، توانا، قادر، حاذق
سرکش عاصی
آنکه پیاله (شراب) در دست دارد پیاله بدست: ازباده عشق مست میباش، وز داغ پیاله دست میباش، (آنند. لغ)
کسی که دستش فالچ بود یا رعشه داشته باشد چلاق
درختچه ای از تیره عنابها که برگهایش در شاخه های جوان متقابل و دندانه دار است و در بن دمبرگ ها گوشوارک موجود است. گلهایش خوشه یی و به رنگ زرد مایل به سبز است. برخی از گونه های سیاه درخت دو پایه و برخی یک پایه هستند. میوه این گیاه به بزرگی یک نخود و تیره رنگ محتوی 3 تا 4 دانه است و طعمش تلخ و نامطبوع است و از میوه آن شیره ای بنام شیره نرپرن می گیرند که مسهلی است قوی و معمولا با عرق آلمان مصرف می شود خوشه انگور آش انگور اشنگور آش خرزال وشر کلی کک الجاره عوسج شجره الدکن شوکه الصباغین، درختی که میوه دهد بارور
آن که رنگ پوست بدنش سیاه باشد مقابل سفید پوست
بدبخت، تیره بخت
زبردست، هنرمند، ماهر
تیره بخت، بدبخت، بدطالع، بی طالع، بداختر
آنکه پیالۀ شراب در دست دارد، پیاله به دست، برای مثال از بادۀ عشق، مست می باش / وز داغ، پیاله دست می باش (لغتنامه - پیاله دست)
درختی که پوستش تیره رنگ باشد، درختی که میوه بدهد، درخت میوه دار
درختی با شاخه های پرخار برگ های دندانه دار گل های کوچک زرد، میوۀ تیره رنگ با سه یا چهار دانه که طعم تلخ و بوی نامطبوع دارد و از آن شیره ای می گیرند که در طب به عنوان مسهل به کار می رود، خوشه انگور، آش انگور، اشنگور، خرزل، کلی کک، شوکة الصباغین، شجرة الدکن، نرپرن، نرپرون
درختی با شاخه های پرخار برگ های دندانه دار گل های کوچک زرد، میوۀ تیره رنگ با سه یا چهار دانه که طعم تلخ و بوی نامطبوع دارد و از آن شیره ای می گیرند که در طب به عنوان مسهل به کار می رود، خوشه انگور، آش انگور، اشنگور، خرزل، کلی کک، شوکة الصباغین، شجرة الدکن، نرپرن، نرپرون
کسی که پوست بدنش سیاه باشد، آنکه از نژاد سیاه باشد
گیاهی که در زیر سایۀ درختان بروید و نمو کند، روییدۀ در سایه، کنایه از ناز پرورده، به نازونعمت پرورش یافته
((دِ رَ))
فرهنگ فارسی معین
درختچه ای از تیره عناب ها که برگ هایش در شاخه های جوان متقابل و دندانه دار است. گل هایش خوشه ای و به رنگ زرد مایل به سبز است. میوه این گیاه به بزرگی یک نخود و طعمش تلخ و نامطبوع است. از میوه آن شیره ای به نام شیره نرپرن می گیرند که
هر یک از افراد یکی از چهار گروه بزرگ نژادهای انسانی، بومی قاره آفریقا که پوستی تیره، موهای مجعد و لب های کلفت برآمده دارند
ساعد
آن چه سرش سیاه باشد، قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، زن بیچاره و بینوا، گناهکار
بدگمان، بد دل
مست مست مست طافح
تیره دل، بد دل، بد گمان
آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند، نهنگ
((سَ))
فرهنگ فارسی معین
آن چه که سرش سیاه باشد، قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، زن بیچاره و بینوا، گناهکار